اشک تو چشمام جمع شده بود و بغض گلوم رو گرفته بود ...گلاب و گل بود که روی سنگ ریخته میشد ...
با گریه به گیله مرد گفتم : آخه چرا گیله مرد ؟ این انصافه ؟ ... اینهمه دعا
کردیم از کما بیاد بیرون ! اینهمه نذر کردیم و قران خوندیم از پیش ما نره ؟ پس چرا خدا به حرف ما گوش نداد ؟
چشمانش رو با دستش پاک کرد و گفت : چون خدا به حرف و دعای اون بیشتر گوش کرد ،
اونی که حرفش پیش خدا از حرف ما بیشتر خریدار داشت. مطمئنم که خودش نخواست
برگرده و بین ما و خدا ، خدا رو انتخاب کرد و این زیباترین انصاف خداونده
در مورد کسی که با رفتنش چند بیمار نیازمند به اهدای عضو رو به زندگی
برگردونده ... دروغ... بدترین گناه...ادامه مطلب